بخش سوم
سپهری ، عشق و دوست ....................
سپهری و صدای پای آب ....................
سپهری ، عشق ، دوست
طبیعت قسمت عمده ی دلبستگی سپهری را تشکیل می داد ، زیرا اوهنرمندی نقاش بود . این علاقه ریشه در کودکی ودنیای گذشته ی وی دارد . هوای سرسبز کاشان ، طبیعت زنده ، بیابان ها ودشت های وسیع ، شب های روشن ومهتابی و آسمان پر ستاره ، رودخانه های فصلی وبهار زود رس آن دیار ، گل های سرخ ، همه وهمه عامل بوجود آورنده ی این دلبستگی است وبه این گونه است که سپهری از عشق وعلاقه ی خود سخن می گوید .
»...قشنگ یعنی چه ؟
قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه ی اشکال
و عشق ، تنها عشق
تورا به گرمی یک سیب می کند مأنوس
وعشق ، تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی ها خواهد برد .
مرا رساندن به امکان یک پرنده شدن
ونوشداروی اندوه ؟
در منظومه ی مســافر شاعر دلبستگی خود را به طبیعت ، گیاهان ونور را به حالتی دیگر بیان می کند واز فاصله ای که از وصــال جلوگیری میکند ،سخن می گوید :
»... خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
ودست منبسط نور روی شانه ی آن هاست .
نه ! وصل ممکن نیست
همیشه فاصله ای هست ...«
در تمام اشعار سپهری تنها شعری که به طور مستقیم محبوبش را مورد خطاب قرار می دهد ، شعر »به باغ همسفران « است .در این شعر سهراب از محبوب خودی خواهد که در کوچه هایی که تاریک هستند ، اورا همراهی کند تا او از سطح سیمانی قرن نترسد . شاعر علاقه مند است که محبوبش اورا پناه دهد تا از شهرهایی که خاک سیاهشان چراگاه جرثقیل است ، نترسد .
این شعر اوج شاهکار اشعار عاشقانه ی سپهری است :
به باغ همسفران ، صدا کن مرا .
صدای تو خوب است .
صدای تو سبزینه ی آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن می روید .
در ابعاد این عصر خاموش ،
من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنها ترم .
بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
وتنهایی من ، شبیخون حجم تورا پیش بینی نمی کرد
و خاصیت عشق این است ،
کسی نیست !
بیا زندگی را بدزدیم ، آن وقت ، میان دو دیدار تقسیم کنیم .
شعری به نام دوست در منظومه ی » حجم سبز« موجود است که سپهری آن را در مرثیه ی فروغ فرخزاد سروده است .
در مطلع آن ، جمله ی از »تی . اس . الیوت « شاعر ومنتقد انگلیسی قرار دارد . شعر معروف الیوت شرح سفر چند نفر زر تشتی به غرب است که اقتباس از یک بخش انجیل است . نام شعر الیوت »سفر مغان « است :
سرمایی می آمد که از آن بی بهره نماندیم .
بطور دقیق در بدترین وقت سال .
در سفری این چنین دراز :
جاده ها گسترده و هوا آزار دهنده می نمود
وسط چله ی زمستان ...!
دوست ؛
بزرگ بود
واز اهالی امروز بود
وبا تمام افق های باز نسبت داشت
ولحن آب وزمین را چه خوب می فهمید .
صداش ، به شگل حزن پریشان واقعیت بود
و پلک هاش
مسیر نبض عناصر را ، به ما نشان می داد .
ودست هاش هوای صاف سخاوت را ورق زد
ومهربانی را به سمت ما کوچاند .
به شکل خلوت خود بود
وعاشقانه ترین انحنای وقت خودش را
برای آینه تفسیر کرد
و او به شیوه ی باران ، پر از طراوت تکرار بود
واو به سبک درخت
میان عافیت نور منتشر می شد .
همیشه کودکی باد را صدا می کرد .
همیشه رشته ی صحبت را
به چفت آب گره می زد
برای ما یک شب ، سجود سبز محبت را
چنان صریح ادا کرد
که ما به عاطفه ی سطح خاک دست کشیدیم
ومثل لهجه ی یک سطل آب ، تازه شدیم ، وبارها دیدیم
که با چقدر سبد ، برای چیدن یک خوشه بشارت رفت ..... .
سهراب سپهری و صدای پای آب
سپهری با تجربه هایی که دیده ها ، از شنیده ها ،مطالعات و حرف های دیگران
به دست آورده بود ، یکی از موفق ترین شعرهای خود را سرود و آن را با نام صدای پای آب به شب های خاموش مادر تقدیم کرد . این شعر بیان زیبایی از دردها و خوشی های شاعر است که اکنون یک نشاط روحی بر او غلبه کرده و فضای سبز کاشان این آرامش را بیشتر کرده است . شاعر در این منظومه سه مرحله رابیان می کند :
1 : معرفی کلی خود رد زمان حال
2 : معرفی خود در زمان گذشته
3 : معرفی دقیق خود در زمان حال و بیان آراو تفکرات خویش که حاصل تولدی دیگر است .
شاعر در این منظومه آن گونه که می خواهد مسائل رابیان می کند . درباره ی مسائل آن چه را به واقع دیده است ، می گوید .
از دیگر ویژگی های این منظومه به کار گیری عناصر فولکلوریک یا مردمی است که نشان دهنده ی روح مردمی شاعر آن است . سپهری در زمان سرودن این شعر 36 سال دارد وبه جرأت می توان گفت که شعر سپهری ، دراین منظومه معنا پیدا می کند .
اهل کاشانم ؛
شاعر در ابتدای این شعر ، ابتدا از زادگاه وشهر خود سخن می گوید .
روزگارم بد نیست ؛
این جمله در بین عوام رواج زیادی دارد حتّی در گفت و گوهای روزانه نیز این گونه جمله ها یه کار می رود ، مانند : بد نیستم ، بد نمی گذرد و... وجود دارد . این جمله نشانه دهنده ی قناعت وراضی بودن به امور دنیوی است و این یعنی شاعر خیلی زندگی ساده وبی آلایشی داشته است .
تکه نانی دارم ، خرده هوشی ، سر سوزن ذوقی ؛
تکه ای نان داشتن کنایه از نان بخور و نمیر است . به کاربردن »خرده « برای هوش و »سر سوزن «برای ذوق ، نهایت تواضع در بین انسانهایی است که به مراتب متعالی کمال رسیده اند.
چنانچه می بینیم سپهری دارای ذوق بسیار است که در هنر وشعر وی به این نکته برخورد می کنیم . میان کلمات تکه ، خرده و سر سوزن نوعی تناسب معنایی وجود دارد .
مادری دارم بهتر از برگ درخت
در این جمله شاعر به خوبی مادر خود افتخار می کند ومادر خود را در یک اندیشه ی برتر ذهنی ، بهتر از برگ سبز درخت می داند .
برگ درخت مظهر طبیعت سبز است که در نظر سپهری ارزش بسیار دارد ، اما مادر ارزشی بیشتر از برگ درخت دارد .
دوستانی بهتر از آب روان
شاعر در این جمله دوستان صمیمی خود را برتر از آب روان می داند .
وخدایی که در این نزدیکی است
این جمله اشاره به آیه ی » اَنا اَقْرَبُ اِلَیْکُم مِنْ حَبْل الْوَرید « دارد که نظر شاعر این است که خداوند در همه جا حضور دارد .
لای این شب بوها ، پای آن کاج بلند
روی آگاهی آب ، روی قانون گیاه
کلمه ی »لای « به معنای در میان به کار رفته که یک واژه ی عامیانه است نه ادبی، شاعر به گونه ای تمثیل آمیز و باتوجه به آیه ی مذکور ،شب بوها ، کاج ها ، آب و گیاهان را جایگاه خدا می داند . با این جملات این مسأله مطرح می شود که خداوند همه جا هست واز همه چیز مطّلع است .
بین کلمات کاج وبلند تناسب وجود دارد،زیرا کاج بلند بوده و سمبل بلندی نیزاستآگاهی برای آب نوعی تشخیص است .
»قانون گیاه « نوعی تشبیه است . گیاه به قانون تشبیه شده است ، زیرا که ما تمام طبیعت حتّی گیاهان را تابع قانون خاصّ جبری می دانیم که برای آن ها وضع شده است .
من مسلمانم. قبله ام یک گل سرخ
دراین جمله شاعر گل سرخ که مظهر طبیعت زنده است را قبله ی خود می داند ومنظور وی این است که چه اندازه طبیعت مقدس است که می شود در هرجای آن قبله ای بنا کرد . قبله جایی است که مسلمانان برای برپا داشتن نماز رو به آن سمت می ایستند ورو به همان طرف نیز عبادت می کنند .
قبله ی مسلمانان در ابتدا بیت المقدس یعنی »خانه ی پاک « بود که در عربی به آن »اورشلیم« می گویند وسپس در زمان پیامبر اسلام ، به مکّه تغییر کرد .
جانمازم چشمه ، مُهرم نور
جانماز همان قالیچه یا زیر اندازی است که مسلمان برروی آن ،برای عبادت خداوند به نماز می ایستد . و شاعر در یک تصویر سازی زیبا ، تمام چشمه را که محل بیرون آمدن آب پاک و مظهر طهارت است را جانماز خود می داند . دانستن چشمه برای جانماز یکی از زیباترین تصاویر موجود این منظومه است .
شاعر جنس مهر خود را از نور می داند . دانستن نور به عنوان مهر ، یک تصویر ذهنی است .
من وضو با تپش پنجره ها می گیرم
در این جمله ، نوعی تشخیص برای پنجره وجود دارد وپنجره به موجودی تشبیه شده است که می تواند تپش داشته باشد و منظور شاعر این است که از همان لحظه ای که پنجره در صبح باز می شود ، برای عبادت کردن آماده است .
در نمازم جریان دارد ماه ، جریان دارد طیف
سنگ از پشت نمازم پیداست : همه ذرات نمازم متبلور شده است .
در نماز شاعرماه وطیف جریان داردوسنگ را می شود از آن سوی نماز آن دید، مقصود ومنظور شاعر این است ، نمازی را که برپا می کند ،نمازی صاف ویکدست است .نمازی است که هیچ غلّ وغشی در آن نیست . پاک ومنزه بوده وهیچ نوع دغل بازی و دورویی در آن وجود ندارد .
متبلور شدن ، یعنی به شکل شیشه ای وبلورین در آمدن. دانه ها واشیای بلوری بسیار شفاف هستند . دراین جمله شاعر می گوید که اجزای نمازش به صورت صاف ، پاکیزه ، شفاف و نورانی است .
مرد بقال ازمن پرسید : چند من خربزه می خواهی ؟
من از او پرسیدم : دل خوش سیری چند ؟
شاعر دراین جمله ، صنعت سؤال و جواب را به کار برده است . بین »من « اول و »من « دوم جناس تام وجود دارد وبین کلمه ی »من « که واحد وزن بزرگ است و کلمه ی »سیر « که واحد وزن کمتری است ، تضاد وجود دارد . شاعر با آوردن جمله ی دوّم می گوید که دنیا ارزشی ندارد . تو دل خودرا خوش وراضی نگه دار وآن را به مردم بفروش .
پدرم نقاشی می کرد. تارهم می ساخت ، تارهم میزد .
خط خوبی هم داشت .
سپهری با آوردن این چند جمله ، نوعی جمله ی معترضه رادرمیان شعر به کار برده است که بیشتر گرایش به نثر دارد وتصویر سازی خاصی در آن وجود ندارد .
باغ ما در طرف سایه ی دانایی بود
کاربرد فعل »بود« در این جمله ،اشاره به گذشته است.یعنی ما هنوز به دانایی نرسیده بودیم وعقل وروح ما همواره به دنبال چیزی می گشت وکم کم زمزمه ی دانستن در ما به وجود آمده بود . شاعر از این جمله تا چند جمله ی بعد ، چند تصویر سازی زیبا با ترکیبات جدید به کار می برد که عبارتند از :
سایه ی دانایی ، گره خوردن احساس وگیاه ، برخورد نگاه وقفس وآینه ، دایره ی سبز سعادت ، آب بی فلسفه و توت بی دانش .....
باغ ما جای گره خوردن احساس وگیاه
شاعر احساس را همانند پیچکی می داند که با گیاه گره خورده است وهمین موضوع نشان دهنده ی این است که شاعر چه اندازه با گیاه که سمبل طبیعت است ، آشنایی کامل داشته و چه قدر با احساس به آن نگاه می کرده است .
باغ ما ، نقطه ی برخورد نگاه و قفس و آینه بود .
شاعر دراین جمله سه تشخیص برای نگاه ،قفس و آینه به کار برده است . در مرحله ی اول باغ را به نقطه ای تشبیه کرده است که محل برخورد یا تصادف سه موجود به نام های نگاه ، قفس و آینه بوده است و نگاه ، برای آن که خودرا ببیند باید در آینه نگاه کند . پس نگاه در آینه اسیر یا زندانی می شود به همین سبب، آینه همانند قفس برای نگاه است .
زندگی در آن وقت صفی از نور وعروسک بود
زندگی گذشته ی شاعر ، یعنی کودکی وی که پر از زیبایی بود . عروسک در دوران کودکی همدم کودک است و به کارگیری نور و عروسک برای زندگی یک قرینه است ، زیرا عروسک ها همواره تمیز حتی هم به خاطر شفاف وبراق بودنشان ، نورانی هستند .
از سوی دیگر ، در دوران کودکی به جهت این که هنوز دل کودک مانند آینه صاف و پاک است ، کمتر دستخوش گناه است و به این جهت ، همه چیز را از دید پاکی و معصومیت می بیند ، در نتیجه عروسک را همانند نور پاک وبدون غلّ و غش می داند .
...تا ته کوچه ی شک }رفتم{
»شک «را از جهت نداشتن اصل و پایه به کوچه تشبیه کرده است . تمام مراحلی را که شاعر ذکر می کند ، همان مراحل سلوک عرفانی است .
در عرفان اسلامی مراحل زیادی ذکر می کنند که سالک باید آن مراحل را بپیماید که مهم ترین آنان ،هفت مرحله سلوک عطار نیشابوری است که در کتاب منطق الطیر آمده است و عبارتند از : 1 : طلب 2 : عشق 3 : معرفت 4 : استغنا 5 : توحید 6 : حیرت 7 : فقر وغنا
در این جمله نیز ته کوچه برای شک یعنی به پایان رسیدن مرحله شک و تردید است .
تا هوای خنک استغنا
در این جمله ،شاعر استغنا را به هوای خنک تشبیه کرده است و بعد از همان مرحله ، شک به انسان روی می آورد که چهارمین مر حله ی سلوک عرفانی است .
چیزها دیدم در روی زمین :
کودکی دیدم ، ماه را بو می کرد .
این جمله از لحاظ معنایی ، بسیار پر بار است و همچنین نوعی ایهام تناسب در این جمله به کار رفته است . در ادبیات کهن ایران ،همه جا صورت و رخ محبوب به ماه تشبیه شده است . با توجه به این که مادر ، زن است و زمانی که کودک را در آغوش می گیرد .بخواهد به او شیر بدهد ، کودک صورت مادر را می بوید . در نتیجه مــاه استعاره از مادر است . سنایی در این باره می گوید :
ماه مانند زنی باشـــد دیگری گفت که زن باشـــد
نردبانی که از آن عشق می رفت به بام ملکوت
»عشق« به معنای عاشق واستعاره از شاعر است . ملکوت یکی از عوالم معنوی است ، در مقابل عالم مُلک و عالم ظاهر که محل فرشتگان و عالم روح است .پس عالم ملکوت عالم ربانی است و عشق یا وجود روحانی انسان نیز اختصاص به آن عالم دارد .
»نردبان « استعاره از مراحل سلوک است که راه آشنایی برای شاعر به وجود آورده است تا خود را به بام آسمان و عالم ملکوت ببرد .
بخش چهارم
سپهری وسبک جدید در شعر معاصر ....
معنی سبک ......................................
ویژگی های شعری سپهری ..................
سهراب سپهری و سبک جدید در شعر معاصر
1 : معنی سبک
سبک در ادبیات عبارت است از شیوه ی بیا ن هر گوینده و یا نویسنده و یا به عبارتی دیگر ( سبک در شعر یا بیان هر گوینده چیزی هست که وی را از شعر دیگران ممتاز میکند چیزی که خاص اوست و آن را در کلام شاعران دیگر نمیتوان یافت.
) سبک معادل کلمه STYLE است که از کلمه استیلوس یونانی گرفته شده است . استیلوس قلم فولادی بوده است که در حجاری یا نقش زنی به کار میرفت و عربی بیشتر کلمه اسلوب را به کار میبرند ...
در ادبیات فارسی پیش از استخدام کلمه ی سبک بعنوان معادل استیل و کلمه اسلوب شیوه و طرز کار بکار رفته است.
2 : ویژگی های شعری سهراب سپهری
بکار گیری عوامل سبکی در شعر سپهری شامل چند مقوله ی زیر است :
الف: کاربرد تشبیهات تازه و بررسی آن :
تشبیه یعنی مانند کردن یک چیز به چیز دیگر یا یک چیز به چند چیز دیگر .
تشبیه از چهار جزء تشکیل شده است که عبارتند از مشبه - مشبه به - وجه شبه وادات تشبیه.
تشبیهات سپهری به خاطر اینکه نقاش است و با طبیعت سر و کار دارد بسیار زیبا هستند . دیگر چیزی که علاقه ی سپهری را در کاربرد تشبیه زیاد کرده است علاقه ی خود شاعر به طبیعت به رنگ آن و به دگرگونی هایی که در آن قرار دارد است. اکثر این تشبیهات به خود شاعر بیشتر نزدیک هستند تا به طبیعت به خاطر همین مسئله است که شعر سپهری گاه گاه مشکل جلوه میکند .
در آمارگیری که از شعر وی انجام گردید با این نکته مواجه میشویم که تمام اشعار سپهری با تشبیه آغاز و با تشبیه پایان میرسند :
رنگ خاموشی در طرح لب است ؛ دیوار سایه ها ویران شده ؛ سکوت بند گسسته است ؛ چو مار روی تن کوه میخزد راهی ؛ برگی روی فراموشی دستم افتاد برگ اقاقیا ترانه ای گمشده میدهد بوی لالایی که روی چهره ی مادرم نوسان میکرد .
ب: تشخیص های نو :
تشخیص یا شخصیت پردازی نمونه بسیار شیفته ی تشبیه است که در آن مشبه به موجود زنده یا انسان تشبیه میشود و یکی از اعضای آن مورد خطاب و توجه قرار میگیرد . تشخیص از کهنترین دورانها یعنی در آثاری مثل اوستا و متون قبل از اسلام بکار رفته است و در تمام زبانها رایج است . تشخیص همانند تشبیه میتواند به راحتی یکی از ارکان سبکی شعر قرار گیرد .
در شعر سپهری نمونه های بارز و قوی تشخیص وجود دارد که بسیار تازه و جدید هستند رشیدی در روحیات واقعی شاعر دارند . این تشخیص ها همانند تشبیهات سپهری محدودیت ندارند . در جملاتی که در آن تشخیص بیان میشوند کاملا زنده به نظر میرسند. در مقایسه با هم عصران شاعر میبینیم که هیچ کدام به اندازه ی سپهری از تشخیص بهره نگرفته اند بطوری که یکی از عوامل بوجود آورنده ی سبک سپهری همین به کار گیری تشخیص های دقیق و به موقع است که تعدادی از آنها را ذکر میکنیم :
شب گیج در تلاطم امواج ؛ امواج بی امان از راه میرسند . لبریز از غرور و تهاجم موجی پر از نهیب ؛ کوه:سنگین ، سرگردان ، خون سرد ؛ جهان آ لوده ی خواب است ؛ رعد دیگر پا نمیکوبد به بام ابر .
ج: واژگان کاربردی در شعر سهراب سپهری:
هر شعری زبان خاص خود را دارد و این زبان بنا به احتیجات خود نوعی واژگان را به کار میگیرد.در شعر سپهری نیز به همین ثورت اما به گونه ای ساده تر جلوه میکند که این واژه ها و نوع کاربرد هر کدام ، داشتن بار عاطفی یا موسیقیایی ، سبکیا سنگین بودن واژه های فارسی یا غیر فارسی بودنشان یکی دیگر از عوامل سبکی شعر هستند .
بکار گیری واژه های جدید تنوع تازه ای را در شعر به وجود می آورد . شعر سپهری نیز از این قاعده بر حذر نیست . او واژه هایی را به کار میبرد که خاص بیان او هستند .
این واژه ها دارای نوعی احساس زیبایی و نو رسیدگی هستند که کلام سپهری را با تمام سادگی هایش بیان میکند.
بسامد بالای واژگانی مانند : روشنی ، نور خدا ، ادراک ، باران و به کار بردن واژه های متداول زمان خود وبه کارگیری افعال همان دوره ، نشان از دقّت سپهری در گزینش واژه ها دارد که پاره ای از آنها را ذکر می کنیم :
تـیه / خلوتگاه / شبتاب / آبنوس / آذر سپید / اقاقی / پلاسیدند / دیرین / گردونه / دهلیز / غم پرست / می بلعد / کوهه / برخزه / نچکیده / مغاک / فیروزه گون / غریو / راه وار / گزار / افراها / موج نوازشی / مپای / شکپوی / هایی / آنی / پاورچین / سپور / تجلی / اشراق / تاک / آدینه / خوشایند / چینه / هذیان / لحن / هیچستان / چینی / کسالت / محض / ملتفای / گلچه ها / سیال / آرایش / پاشویه / خوضخانه / فقر خانه / وزغ / افول / مشجر / لکنت / باطن آینه ...
بخش پنجم
سپهری ونکته هایی پیرامون مسافر ....
نکته هایی پیرامون تلمیحات مسافر ..
سپهری و جلوه ی اساطیر ....................
سهراب سپهری و نکته های پیرامون مسافر
مسافر در میان تصوف و عرفان به نامهای مختلفی چون رهرو ، سالک ، راهرو و صوفی سالک به کار رفته است . در میان شاعران و عرفا حافظ بیشتر به دو واژه ی راهرو و سالک نظر دارد.
ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی تا راهرو نباشی که راهبر شوی
یا :
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی خبر نبوده زه راه و رسم منزل ها
عزیزالدین محمود کاشانی در مصباح الهدایه مینویسد: »سیر محبان در اطوار مقامات جز بر طریق ترتیب و تدریج نبود تا اول داد مقام ادنی ندهند به مقام اعلی نرسند و علی هذا از مرتبه ی اولی به ثانیه و از ثانیه به ثالثه و از ثالثه به رابعه بر تدریج و لا ترقی کنند تا جمله مقامات را علی الترتیب به قدم سیر و سلوک بپیمایند و آنگاه سلوک ایشان به جذبه مبدل گردد و سیر طیر انجامد و مجاهرت به مشاهدت پیوندد و مضایبه به معاینه رسد...«
پیرامون اسفار چهار گانه حرف های زیادی گفته شده است و اسفار چهار گانه این گونه است )1: سفر من الخلق الی الخلق 2: من الخلق الی الخلق بالحق3: عن الحق الی الحق بالحق4: من الخلق الی الخلق بالخلق (
به درستی مشخص نیست که سپهری برای انتخاب واژه ی مسافر در مرحله ی خود آگاهی بوده است یا خیر، زیرا عرفان و تراوش های روحی آن هم امری ناخود آگاه است و به این خاطر است که سپهری این اسم را انتخاب کرده است.
در مرحله ی اول که شاعر از مسافر صحبت میکند وارد»حضور خسته ی اشیاء«میشود ولی قبل از آن میزبانی، منتظر میهمانی ایستاده است که وارد شود.
دم غروب میان حضور خسته ی اشیاء نگاه منتظری حجم وقت را میدید
و روی چیز هیاهوی چند میوه ی نوبر به سمت مبهم ادراک مرگ جاری بود
و بوی باغچه را باد روی فرش فراغت نثار حاشیه ی صاف زندگی میکرد
و مثل باد بزن، ذهن، سطح روشن گل را گرفته بود به دست و باد میزد خود را
در این هنگام که مسافر وارد میشود با میزبان صحبت های زیادی میکند.بر عکس تمامی مسافرتها که مسافران به منزل میزبان میروند و صحبت از حال و احوال پرسی است در این جا میهمان یا مسافر با میزبان حزن ابدی سخن میگوید که در اندیشه ی آنها جاری است.
فکر زیستن در نهاد مسافر مثل حسن نور در درون گیاهان است. گر چه سپهری از نوعی درد رنج میبرد اگر چه میزبانی را که سپهری برای بیان این درد به کار میبرد را نمیشود قیاس کرد اما این درد یک حزن ابدی است.
پس از این مرحله ی فرعی است که فاصله همیشه وجود دارد و وصل غیر ممکن است: وصل ممکن نیست همیشه فاصله ای است .
همیشه عاشق تنهاست
ودست عاشق در دست ترد ثانیه هاست
واو و ثانیه ها می روند آن طرف روز
واو و ثانیه ها روی نور می خوابند
و او و ثانیه ها بهترین کتاب جهان را به آب می بخشند .
عاشق در میان ثانیه ها قدم می زند به طوری که تنها وی است که عشق را می تواند ، درک کند اما عشق از درک عاشق عاجزاست وزمانی انسان عاشق کامل می شود که از خود اختیاری نداشته باشد .
بیشتر عرفا معتقدند که شخص سالک باید از قبل عاشق شده باشد ، یعنی به عشق مجازی مبتلا گردد تا بتواند معنای عشق والا و عشق ورزیدن به معبود ازلی را درک کند زیرا عشق مجازی پایه وبنیان عشق حقیقی است ولی کسی که عاشق نباشد ، نمی تواند عشق الهی را درک کند . چه آن که یکی از راههای حزن که باید درون عارف
باشد ، همین عشق است زیرا عشق مولود حزن عمیق است .
و خوب می دانند که هیچ ماهی هرگز
هزار و یک گره ی رودخانه رانگشود
ونیمه شب ها ، با زورق قدیمی اشراق
در آب های هدایت روانه می گردند
و تا تجلی اعجاب پیش می رانند
درون رودخانه که سمبل مشکلات این جهان است ، هموار نگردیده و ماهی که سمبل سالک است ، هرگز نتوانسته راهی در گره ها که مسیر دشواری است ، پیدا کند تا وسیله ای برای تقرب کامل بیابد زیرا وصل مطلق ممکن نیست .
اعجاب ، شگفتی یا حیرت که مرحله ای از سیر وسلوک در عارف است ، کنایه ای است برای کسانی که نمی توانند در حیرت زیبایی ها یا محبوب ازلی غرق شوند زیرا زیبایی ها آن قدر پربار هستند که باید به آن ها عاشقانه نگریست ولی هستند انسان هایی که حتی هوایی خنک آن ها را به شگفتی وا می دارد واین جا اولین بار است که سپهری از حزن ابدی خود سخن می گوید .
در دنباله ، شاعر از دو انسان سخن می گوید : یکی میهمان و دیگری میزبان ؛ سپس در ادامه این گونه خلوت ساده ی اتاقی رابیان می کند که ایام ، آن رادر خود پیچانده است . گرچه هنوز ذهن وزبان شاعر در سفر است :
اتاق خلوت پاکی است
برای فکر ، چه ابعاد ساده ای دارد !
دلم عجیب گرفته است .
خیال خواب ندارم .
کنار پنجره رفت
وروی صندلی نرم پارچه ای نشست
هنوز در سفــرم .....
نکته هایی پیرامون مسافر و تلمیحات آن:
منظومه ی مسافر در عین حالی که از جنبه ی شعری خود همانند صدای پای آب نیست اما از لحاظ تلمیحات علمی اسطوره ای تاریخی و جغرافیایی دارای اهمیت است که در بهار 1345 آن را سروده است اما با این حال جای بحث پیرامون تمام آن نکات وجود دارد که تامل بیشتری را طلب میکند .
در شعر مسافر 25 تلمیح وجود دارد که آنان را پیوسته و تقریبا به دنبال هم ذکر میکند و اکثر آنها ملاحضات عینی شاعر است که عبارتند از:
سرود زنده ی دریا نوردان کهن به جاجرود خروشان نگاه میکردی
و نیز یادت هست تمام قصه ی سهراب و نوشدارو را روانم
سپهری و جلوه ی اساطیر:
صاحب تطرانی که پیرامن اسطوره و واژه ی اسطوره تطریاتی ارئه داده اند این واژه را با واژه ی History انگلیسی مرتبط دانسته اند :
واژه ی اسطوره یا اساطیر9 بار در قرآن بکار رفته است که به معنای داستان های نادرست و دروغ است در مقابل آن قصص به معنای داستان های واقعی را ذکرمیکند.
اسطوره ی مجموعه ی جنگ آوریها ، دلاوریها ، نبردها و آیینها و زندگی نامه تمام انسانها است که به مرور زمان با تاریخ گره خوردگی پیدا کرده و با آن آمیخته شده و به صورت نمودی صمیمی از آرزوهای انسان در آمده است اما امروزه چیزی که از اسطوره تعبیر میشود ان است که حتی پیرامون کارهای بزرگ و زندگی انسانهای بزرگ نیز تعبیر میشود.
اولین شعری که سپهری از اسطوره یاد میکند شعر»راه واره«از کتاب آوار آفتاب است . شعر راه واره شباهت زیادی به شعر »تا انتها حضور« در کتاب »ما هیچ ما نگاه« دارد که آخرین مجموعه ی هشت کتاب دارد.
این شعر ابتدا از چند تصویر کنار دریا و محیط اطراف آن و صدفهای خالی و ازیقراری خویش و »آب اسطوره ای« سخن میگوید.در انتها نیز از کسی سخن میگوید که در آینده خواهد آمد و پیام سعادت و خوشبختی را با خود خواهد آورد:
»لحظه ی من در راه است و امشب - بشنوید از من- امشب، آب اسطوره ای را به خاک ارمغان خواهد کرد. امشب سری از تیرگی انتظار به در خواهد آمد...«
دومین شعری که شاعر از اسطوره سخن میگوید شعر»نشانی« از کتاب »حجم سبز«است. شاعر در این قطعه که یکی از موفق ترین اشعار سپهری است از »اساطیر جاوید«سخن میگوید و تصاویر بسیار ارزنده و پویایی ارایه میدهد. شاعر در قسمتی از این شعر این گونه میگوید:
»...و در آن عشق به اندازه ی پرهای صداقت آبی است.
میروی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ ،سر به در می آورد.
پس به سمت گل تنهایی می پیچی دو قدم مانده به گل
پای فواره ی جاوید اساطیر زمین می مانی...«
شعر بعدی که شاعر در آن پیرامون حماسه و اسطوره میگوید شعر»ندای آغاز«از کتاب حجم سبز است.این شعر شرح حال یک سفر است و گویا تمام تلاش شاعر یک نوع دعوت همگانی است.
»...و به سمتی بروم که درختان حماسی پیداست.
رو به آن وسعت بی واژه که همواره مرا میخواند
یک نفر باز صدا زد:سهراب ! کفشهایم کو؟....«
از دیگر اشعاری که سپهری از اسطوره و »باغ اساطیر «سخن می گوید ، شعر »همیشه « است . این شعر همانند شعر »به باغ همسفران « نوعی تمنا وتقاضا را از محبوب دارد .
»...روی زمین های محض ، راه برو تا صفای باغ اساطیر
در لبه ی فرصت تلألو انگور ، حرف بزن ، حوری تکلم بدوی ....«
بخش ششم
سیری در مجموعه شعر سپهری ..........
منابع و مؤاخذ ..................................
سیری در مجموعه های شعر سهراب سپهری:
شعر سپهری در ابتدای شکل گیری خود یعنی در زمانی که کتاب »آرامگاه عشق«را می سراید تا زمانی که»ما هیچ ما نگاه«را به پایان میبرد مسیر خاصی دارد شروع میشود، اوج میگیرد و به پایان میرسد. در منظومه های نخستین شاعر که بر چهار مجموع بالغ میشود شاعر در یک تاریکی سیر میکند. از تاریکی که تمام واژه هایش را پوشانده است.
ناگهان کم کم نور مهتاب در »آوار آفتاب« وارد میشود و شعر وی رنگ میگیرد به طوری که بین مجموعه های اولی شاعر تا مجموعه های بعدی شاعر یک حد فاصله وجود دارد و آن مرز نور و روشنی است.
اکنون که به بررسی شعر سپهری میپردازیم میتوان گفت که شعر سپهری همانند جوی آبی روان است که ابتدایش از درون غار تاریکی بیرون می آید و سیر میکند.
آنگاه در محیطی وسیع ناپدید میگردد. کسانی که از این آب میخورند برای گذران درد و ناامیدی است و کسانی که از این آب وضو میگیرند به قصد نماز زندگی است.
به طور کلی شعر سپهری دارای 3 مرحله است:
1: مرگ رنگ ، زندگی خوابها ، شرق اندوه و آوار آفتاب
2: حجم سبز و صدای پای آب
3: ما هیچ ما نگاه و مسافر
الف( مرگ رنگ:
سپهری بعد از این که مجموعه ی شعری خود را به نام آرامگاه عشق به چاپ میرساند در 1330 مجموعه ی مرگ رنگ به چاپ میرساند و اولین قدم را در جاده ی شعر میگذراند. این مجموعه اولین تجربه ی شعری او نیز هست.
در یک نگاه این مسئله به چشم میخورد که تمام اشعار این منظومه دارای موضوع مشترکی هستند زیرا همه از تاریکی مطلق میگویند . موفق ترین شعر این مجموعه »با مرغ پنهان« است. شاعر در این شعر از مرغ پنهان از نظر خود، سخن میگوید :
»...حرفها دارم
با تو ای مرغی که میخوانی نهان از چشم
و زمان را با صدایت میگشایی:
چو تو را دردی است کز نهان خلوت خود میزنی آواز
و نشاط زندگی را از کف من میربایی...«
ب(زندگی خوابها:
این مجموعه دومین مجموعه ی تشکل یافته ی سهراب سپهری است که در سال 1332 به چاپ رسید . شاعر در این مجموعه از تاریکی کمتر میگوید و عنصر نور جایگزین تاریکی شده است.
شعرهای این مجموعه آگاهانه سروده شده اند که بهترین آنها »فانوس خیس«و»جهنم سرگردان«است. تجسم نور و مهتاب در این شعرها موجود است:
»...روی علفها چکیده ام من شبنم خواب آلوده ی یک ستاره ام...«
»...باران نور که از شبکه ی دهلیز بی پایان فرو ریخت...«
»...در تاریکی بی پایان و بی آغاز دری در روشنی انتظارم رویید...«
از نکات جالبی که در این مجموعه به چشم میخورد وجود اولین شعر بلندسپهری به نام »مرغ افسانه«است.
در این مجموعه شاعر تلاش نموده که غالبی جدید را بوجود بیاورد و تا حدی هم موفق بوده است. شعر مرغ افسانه سر گذشت جالبی از خود شاعر است.
ج(آوار آفتاب:
این مجموعه سومین مجموعه ی شعری سپهری است و ان را در سال 1340 به چاپ رساند که در حقیقت دنباله رو دو مجموعه قبلی است.اما در ان تکانهایی احساس میشود. در این مجموعه شاعر شرح بیداری خود را اینگونه توصیف میکند:
»...در بیداری لحظه ها پیکرم کنار نهر خروشان لغزید
مرغی روشن فرود آمد و لبخند گیج مرا برچید و پرید
ابری پیدا شد
و بخار سر شکم را در شتاب شفافش نوشید...«
در مجموعه ی آوار آفتاب دو شعر به صورت کلاسیک و سنتی دیده میشود یکی (روزنه ای به رنگ)و دیگری (غبار لبخند)است.شاعر در این دو شعر تنها موفقیتی را که بدست اورده است وزن و قافیه را بسیار خوب بکار میبرد اما در مقایسه با دیگر اشعار موفقیتی بدست نیاورده است. در این دو شعر چند تصویر زیبا دیده میشود.
د(شرق اندوه:
این مجموعه چهارمین مجموعه ی شعر سپهری است که در سال1340 به چاپ رسیده است.
در میان تعداد شعرهای این مجموعه که قابل تامل هستند شعر نیایش بهترین قطعه ی این مجموعه است زیرا که دارای جنبه های مختلف شعری است.از لحاظ تصویر گری و کاربرد اندیشه های تازه زیباست.
ابتدا شاعر به خود میگوید که باید خویشتن را آماده سازد که به نزد خداوند دعا کند تا دستهای او را پر از نور کند:
»...دستی افشان تا زسر انگشتانت صد قطره چکد
هر قطره شود خورشیدی
باشد که به صد سوزن نور، شب ما را بکند
روزن روزن ، ما بی تاب و نیایش بی رنگ
از مهرت لبخندی کن بنشان بر لب ما
باشد که سرودی خیز در خور نیوشیدن تو
ما هسته ی پنهان تماشاییم
ز تجلی ابری کن ، بفرست که ببارد برسرما
باشد که به شوری بشکافیم ، باشد که ببالیم و
به خورشید تو بپیوندیم ... «
ه(حجم سبز:
حجم سبز از ارزشمند ترین کتاب شعر سهراب سپهری است و اوج شعر اوست.از ارزشهای ویژه ی ساختاری و معنایی برخوردار است.این مجموعه در بهمن ماه 1346 به چاپ رسید و زمانی به چاپ رسید که سپهری به تمام نقاط جهان سفر کرده و با بیشتر ملتها آشنا شده است.
این مجموعه دارای چند ارزش و امتیاز خاص است:
1:کاربرد جملات بسیار زیبا و جذاب
»... روزنی دارد دیوار زمان که از ان چهره ی من پیداست...«
2:زیبایی محسوس است.اندیشه ها و حتی جملات زاید وجود ندارند.
3:شعرها به طور دقیق نمایانگر درون سپهری هستند و زبان آنان بسیار آشناست.
4:خواننده در این منظومه احساس خستگی نمیکند.
5:اشعار این منظومه در برگیرنده ی جهان بینی شاعر یا)دنیای مطلوب
سپهری(هستتند.
تمام اشعار این مجموعه موفق و قوی هستند و میتوان گفت که شعر ضعیفی در آن یافت نمیشود. اشعار موفق وقدرتمندی مانند :
نشانی ، آب ، »روشنی ، من ، گل ،آب « و به باغ همسفران دراین منظومه وجود دارند .
د(ما هیچ ما نگاه :
»صبح ، شوری ابعاد عید ، ذایقه را سایه کرد.
عکس من افتاد در مساحت تقویم
در خم آن کودکانه های مورب
روی آن سرازیری فراغت یک عید داد زدم
به چه هوایی...«
آیا هیچ از خود پرسیده ام شاعری که آن گونه شعری داشت به عظمت شعر و برتری
آیا هیچ از خود پرسیده ام شاعری که آن گونه شعری داشت به غطمت شعر و برتری های آن دست یافت چه شد که در مجموعه ی )ما هیچ ما نگاه(به انحطاط نزدیک شد و راه اصلی خود را گم کرد؟!
دنیایی که سپهری آن گونه آرمانی به آن می نگریست و آن را در صدای پای آب شرح داد چه شد که یکباره در ما هیچ ما نگاه حتی از آن کلامی به میان نیاورد.
شاید این گونه بیان اشاره ای باشد به مردمانی که آن اندیشه ها را نادیده گرفتند و به آنها خندیدند.چنان که شاعر در شعر )از آبها به بعد(شرح حال زندگی خود را بیان میکند و در واقع این شعر بیانگر کل چیزهایی است که در این منظومه از آنها سخن میرود.
به هر حال نکته های زیادی پیرامون شعر سپهری و اندیشه هایش وجود دارد که گذشت زمان آنها را بازگو خواهد کرد.
» پــا یـــان «