سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شیفته دانش، داناترین مردم است . [امام علی علیه السلام]
کل بازدیدها:----53768---
بازدید امروز: ----3-----
بازدید دیروز: ----6-----
سهراب سپهری

 

نویسنده: علی توانا
جمعه 87/1/30 ساعت 4:22 عصر

بخش سوم

سپهری ، عشق و دوست ....................

سپهری و صدای پای آب ....................

   

سپهری  ،  عشق  ،  دوست

      طبیعت قسمت عمده ی دلبستگی سپهری را تشکیل می داد ، زیرا اوهنرمندی نقاش بود . این علاقه ریشه در کودکی ودنیای گذشته ی وی دارد . هوای سرسبز کاشان ، طبیعت زنده ، بیابان ها ودشت های وسیع ، شب های روشن ومهتابی و آسمان پر ستاره ، رودخانه های فصلی وبهار زود رس آن دیار ، گل های سرخ ، همه وهمه عامل بوجود آورنده ی این دلبستگی است وبه این گونه است که سپهری از عشق وعلاقه ی خود سخن می گوید .

      »...قشنگ یعنی چه ؟

      قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه ی اشکال

     و عشق ، تنها عشق

     تورا به گرمی یک سیب می کند مأنوس

     وعشق ، تنها عشق

     مرا به وسعت اندوه زندگی ها خواهد برد .

     مرا رساندن به امکان یک پرنده شدن

      ونوشداروی اندوه ؟

      در منظومه ی مســافر شاعر دلبستگی خود را به طبیعت ، گیاهان ونور را به حالتی دیگر بیان می کند واز فاصله ای که از وصــال جلوگیری میکند ،سخن می گوید :

     »... خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند

     ودست منبسط نور روی شانه ی آن هاست .

     نه ! وصل ممکن نیست

    همیشه فاصله ای هست ...«

      در تمام اشعار سپهری تنها شعری که به طور مستقیم محبوبش را مورد خطاب قرار می دهد ، شعر »به باغ همسفران « است .در این شعر سهراب از محبوب خودی خواهد که در کوچه هایی که تاریک هستند ، اورا همراهی کند تا او از  سطح سیمانی قرن  نترسد . شاعر علاقه مند است که محبوبش اورا پناه دهد تا از شهرهایی که خاک سیاهشان چراگاه جرثقیل است ، نترسد .

      این شعر اوج شاهکار اشعار عاشقانه ی سپهری است :

    به باغ همسفران  ،  صدا کن مرا .

    صدای تو خوب است .

    صدای تو سبزینه ی آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن می روید .

    در ابعاد این عصر خاموش ،

    من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنها ترم .

    بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است

    وتنهایی من ، شبیخون حجم تورا پیش بینی نمی کرد

    و خاصیت عشق این است ،

    کسی نیست !

    بیا زندگی را بدزدیم ، آن وقت    ،   میان دو دیدار تقسیم کنیم .

      شعری به نام دوست در منظومه ی » حجم سبز« موجود است که سپهری آن را در مرثیه ی فروغ فرخزاد  سروده است .

      در مطلع آن ، جمله ی از »تی . اس . الیوت « شاعر ومنتقد انگلیسی قرار دارد . شعر معروف الیوت شرح سفر چند نفر زر تشتی  به غرب است که اقتباس از یک بخش انجیل است . نام شعر الیوت »سفر مغان « است :

    سرمایی می آمد که از آن بی بهره نماندیم .

    بطور دقیق در بدترین وقت سال .

    در سفری این چنین دراز :

    جاده ها گسترده و هوا آزار دهنده می نمود

    وسط چله ی زمستان ...!

 

دوست ؛

    بزرگ بود

     واز اهالی امروز بود

    وبا تمام افق های باز نسبت داشت

    ولحن آب وزمین را چه خوب می فهمید .

    صداش  ،  به شگل حزن پریشان واقعیت بود

    و پلک هاش

    مسیر نبض عناصر را  ، به ما نشان می داد .

    ودست هاش  هوای صاف سخاوت را  ورق زد

    ومهربانی را به سمت ما کوچاند .

    به شکل خلوت خود بود

    وعاشقانه ترین انحنای وقت خودش را

    برای آینه تفسیر کرد

    و او به شیوه ی باران ، پر از طراوت تکرار بود

    واو به سبک درخت

    میان عافیت نور منتشر می شد .

    همیشه کودکی باد را صدا می کرد .

    همیشه رشته ی صحبت را

    به چفت آب گره می زد

    برای ما یک شب ، سجود سبز محبت را

    چنان صریح ادا کرد

    که ما به عاطفه ی سطح خاک دست کشیدیم

    ومثل لهجه ی یک سطل آب ، تازه شدیم  ، وبارها دیدیم

    که با چقدر سبد ، برای چیدن یک خوشه بشارت رفت .....  .


    نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • سخن سر دبیر
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • مطالب بایگانی شده

  • لوگوی دوستان من

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  •