سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، کارهای والا و ارجمند را دوستمی دارد و کارهای حقیر و خُرد را ناخوش می دارد [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
کل بازدیدها:----53774---
بازدید امروز: ----3-----
بازدید دیروز: ----6-----
سهراب سپهری

 

نویسنده: علی توانا
جمعه 87/1/30 ساعت 4:17 عصر

بخش پنجم

 

سپهری ونکته هایی پیرامون مسافر ....

 

نکته هایی پیرامون تلمیحات مسافر ..

 

سپهری و جلوه ی اساطیر ....................

 

 

سهراب سپهری و نکته های پیرامون مسافر

     مسافر در میان تصوف و عرفان به نامهای مختلفی چون رهرو ،  سالک ،  راهرو و صوفی سالک به کار رفته است . در میان شاعران و عرفا حافظ بیشتر به دو واژه ی راهرو و سالک نظر دارد.

 

   ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی             تا راهرو نباشی که راهبر شوی

  یا :

   به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید       

                                                که سالک بی خبر نبوده زه راه و رسم منزل ها

      عزیزالدین محمود کاشانی در مصباح الهدایه مینویسد: »سیر محبان در اطوار مقامات جز بر طریق ترتیب و تدریج نبود تا اول داد مقام ادنی ندهند به مقام اعلی نرسند و علی هذا از مرتبه ی اولی به ثانیه و از ثانیه به ثالثه و از ثالثه به رابعه بر تدریج و لا ترقی کنند تا جمله مقامات را علی الترتیب به قدم سیر و سلوک بپیمایند و آنگاه سلوک ایشان به جذبه مبدل گردد و سیر طیر انجامد و مجاهرت به مشاهدت پیوندد و مضایبه به معاینه رسد...«

      پیرامون اسفار چهار گانه حرف های زیادی گفته شده است و اسفار چهار گانه این گونه است )1: سفر من الخلق الی الخلق  2: من الخلق الی الخلق بالحق3: عن الحق الی الحق بالحق4: من الخلق الی الخلق بالخلق (

     به درستی مشخص نیست که سپهری برای انتخاب واژه ی مسافر در مرحله ی خود آگاهی بوده است یا خیر، زیرا عرفان و تراوش های روحی آن هم امری ناخود آگاه است و به این خاطر است که سپهری این اسم را انتخاب کرده است.

      در مرحله ی اول که شاعر از مسافر صحبت میکند وارد»حضور خسته ی اشیاء«میشود ولی قبل از آن میزبانی، منتظر میهمانی ایستاده است که وارد شود.

     دم غروب میان حضور خسته ی اشیاء      نگاه منتظری حجم وقت را میدید

   و روی چیز هیاهوی چند میوه ی نوبر        به سمت مبهم ادراک مرگ جاری بود

   و بوی باغچه را باد روی فرش فراغت           نثار حاشیه ی صاف زندگی میکرد

  و مثل باد بزن، ذهن، سطح روشن گل را     گرفته بود به دست و باد میزد خود را

      در این هنگام که مسافر وارد میشود با میزبان صحبت های زیادی میکند.بر عکس تمامی مسافرتها که مسافران به منزل میزبان میروند و صحبت از حال و احوال پرسی است در این جا میهمان یا مسافر با میزبان حزن ابدی سخن میگوید که در اندیشه ی آنها جاری است.

      فکر زیستن در نهاد مسافر مثل حسن نور در درون گیاهان است. گر چه سپهری از نوعی درد رنج میبرد اگر چه میزبانی را که سپهری برای بیان این درد به کار میبرد را نمیشود قیاس کرد اما این درد یک حزن ابدی است.

     پس از این مرحله ی فرعی است که فاصله همیشه وجود دارد و وصل غیر ممکن است:                  وصل ممکن نیست                 همیشه فاصله ای است .

    همیشه عاشق تنهاست

    ودست عاشق در دست ترد ثانیه هاست

    واو و ثانیه ها می روند آن طرف روز

    واو و ثانیه ها روی نور می خوابند

    و او و ثانیه ها بهترین کتاب جهان را    به آب می بخشند .

      عاشق در میان ثانیه ها قدم می زند به طوری که تنها وی است که عشق را می تواند ، درک کند اما عشق از درک عاشق عاجزاست وزمانی انسان عاشق کامل می شود که از خود اختیاری نداشته باشد .

     بیشتر عرفا معتقدند که شخص سالک باید از قبل عاشق شده باشد ، یعنی به عشق مجازی مبتلا گردد تا بتواند معنای عشق والا و عشق ورزیدن به معبود ازلی را درک کند زیرا عشق مجازی پایه وبنیان عشق حقیقی است ولی کسی که عاشق نباشد ، نمی تواند عشق الهی را درک کند . چه آن که یکی از راههای حزن که باید درون عارف

باشد ، همین عشق است زیرا عشق مولود حزن عمیق است .

      و خوب می دانند    که هیچ ماهی هرگز

      هزار و یک گره ی رودخانه رانگشود

      ونیمه شب ها ، با زورق قدیمی اشراق

      در آب های هدایت روانه می گردند

     و تا تجلی اعجاب پیش می رانند

      درون رودخانه که سمبل مشکلات این جهان است ، هموار نگردیده و ماهی که سمبل سالک است ، هرگز نتوانسته راهی در گره ها که مسیر دشواری است ، پیدا کند تا وسیله ای برای تقرب کامل بیابد زیرا وصل مطلق ممکن نیست .

      اعجاب ، شگفتی یا حیرت که مرحله ای از سیر وسلوک در عارف است ، کنایه ای است برای کسانی که نمی توانند در حیرت زیبایی ها یا محبوب ازلی غرق شوند  زیرا زیبایی ها آن قدر پربار هستند که باید به آن ها عاشقانه نگریست ولی هستند انسان هایی که حتی هوایی خنک آن ها را به شگفتی وا می دارد واین جا اولین بار است که سپهری از حزن ابدی خود سخن می گوید .

      در دنباله ، شاعر از دو انسان سخن می گوید : یکی میهمان و دیگری میزبان ؛ سپس در ادامه این گونه خلوت ساده ی اتاقی رابیان می کند که ایام ، آن رادر خود پیچانده است . گرچه هنوز ذهن وزبان شاعر در سفر است :

      اتاق خلوت پاکی است

      برای فکر ، چه ابعاد ساده ای دارد !

      دلم عجیب گرفته است .

      خیال خواب ندارم .

      کنار پنجره رفت

      وروی صندلی نرم پارچه ای نشست

      هنوز در سفــرم .....

نکته هایی پیرامون مسافر و تلمیحات آن:

منظومه ی مسافر در عین حالی که از جنبه ی شعری خود همانند صدای پای آب نیست اما از لحاظ تلمیحات علمی اسطوره ای تاریخی و جغرافیایی دارای اهمیت است که در بهار 1345 آن را سروده است اما با این حال جای بحث پیرامون تمام آن نکات وجود دارد که تامل بیشتری را طلب میکند .

در شعر مسافر 25 تلمیح وجود دارد که آنان را پیوسته و تقریبا به دنبال هم ذکر میکند و اکثر آنها ملاحضات عینی شاعر است که عبارتند از:

       سرود زنده ی دریا نوردان کهن           به جاجرود خروشان نگاه میکردی

   و نیز یادت هست       تمام قصه ی سهراب و نوشدارو را روانم

  سپهری و جلوه ی اساطیر:

      صاحب تطرانی که پیرامن اسطوره و واژه ی اسطوره تطریاتی ارئه داده اند این واژه را با واژه ی History  انگلیسی مرتبط دانسته اند :

      واژه ی اسطوره یا اساطیر9  بار در قرآن بکار رفته است که به معنای داستان های نادرست و دروغ است در مقابل آن قصص به معنای داستان های واقعی را ذکرمیکند.

      اسطوره ی مجموعه ی جنگ آوریها ، دلاوریها ، نبردها و آیینها و زندگی نامه تمام انسانها است که به مرور زمان با تاریخ گره خوردگی پیدا کرده و با آن آمیخته شده و به صورت نمودی صمیمی از آرزوهای انسان در آمده است اما امروزه چیزی که از اسطوره تعبیر میشود ان است که حتی پیرامون کارهای بزرگ و زندگی انسانهای بزرگ نیز تعبیر میشود.

     اولین شعری که سپهری از اسطوره یاد میکند شعر»راه واره«از کتاب آوار آفتاب است . شعر راه واره شباهت زیادی به شعر »تا انتها حضور« در کتاب »ما هیچ ما نگاه« دارد که آخرین مجموعه ی هشت کتاب دارد.

     این شعر ابتدا از چند تصویر کنار دریا و محیط اطراف آن و صدفهای خالی و ازیقراری خویش و »آب اسطوره ای« سخن میگوید.در انتها نیز از کسی سخن میگوید که در آینده خواهد آمد و پیام سعادت و خوشبختی را با خود خواهد آورد:

»لحظه ی من در راه است و امشب -  بشنوید از من- امشب، آب اسطوره ای را به خاک ارمغان خواهد کرد. امشب سری از تیرگی انتظار به در خواهد آمد...«

 

دومین شعری که شاعر از اسطوره سخن میگوید شعر»نشانی« از کتاب »حجم سبز«است. شاعر در این قطعه که یکی از موفق ترین اشعار سپهری است از »اساطیر جاوید«سخن میگوید و تصاویر بسیار ارزنده و پویایی ارایه میدهد. شاعر در قسمتی از این شعر این گونه میگوید:

      »...و در آن عشق به اندازه ی پرهای صداقت آبی است.

   میروی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ ،سر به در می آورد.

   پس به سمت گل تنهایی می پیچی دو قدم مانده به گل

    پای فواره ی جاوید اساطیر زمین می مانی...«

      شعر بعدی که شاعر در آن پیرامون حماسه و اسطوره میگوید شعر»ندای آغاز«از کتاب حجم سبز است.این شعر شرح حال یک سفر است و گویا تمام تلاش شاعر یک نوع دعوت همگانی است.

   »...و به سمتی بروم که درختان حماسی پیداست.

   رو به آن وسعت بی واژه که همواره مرا میخواند

   یک نفر باز صدا زد:سهراب !   کفشهایم کو؟....«

     از دیگر اشعاری که سپهری از اسطوره و »باغ اساطیر «سخن می گوید ، شعر »همیشه « است . این شعر همانند شعر »به باغ همسفران « نوعی تمنا وتقاضا را از محبوب دارد .

   »...روی زمین های محض    ،   راه برو تا صفای باغ اساطیر

   در لبه ی فرصت تلألو انگور    ،   حرف بزن ، حوری تکلم بدوی ....«


    نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • سخن سر دبیر
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • مطالب بایگانی شده

  • لوگوی دوستان من

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  •